شمیبم ( تحصیلات : فوق لیسانس ، 22 ساله )

سلام خسته نباشید.انشا...که درسلامتی کاملب سرببرید...من دختری هستم22...حدودیک سالی است ک باخشونت بااطرافیانم برخوردمیکنم...مخصوصاخواهرم.همش فکرمیکنم پدرومادرم بین خواهرم ومن فرق میذارند..البته اگر بخوایدبیشترازخواهرم بگم...بایدبگم که خواهرم زیباترازمن است...جذابیتی داردکه شاید من20درصدازانم ندارم...واین عمرباعث شده اودرسن15سالگی خودازخواهرش ک من باشم بدش میاید...من همش دراتاقم هستم ووقتی ازسرکارمیایم...یک راست دراتاق بدون هیچ حرفی وپدرومادرم ازاین کارمن بسیارناراحت هستند...میخواستم کمکم کنید...یک راهی ب من نشان دهید...


مشاور (خانم سعیده صفری)

باسلام خواهر عزیزم با توجه به متن سؤالتان می خواهم شرایطتتان را با یک دید دیگر برایتان تعریف کنم به عبارتی شما در یک چرخه ی معیوب گیرکرده اید و با شیوه برخورد فعلیتان ممکن است تا سالیان سال در آن گرفتار باشید و حتی بیشتر از الآن تنهایی را احساس کنید. با اینکه زیبایی و جذابیت یک خصوصیت کاملا نسبی است و نظر افراد متفاوت در مورد آن متفاوت است با این حال من حرف شما را قبول می کنم که خواهرتان از شما جذاب تر است و این مطلب را از بازخورد دیگران متوجه شده اید، و در ذهنتان به این بازخورد ها پر و بال داده اید به عبارتی همه رفتار خانواده تان ، خواهرتان و دیگران را از فیلتر این فکر معنی می کنید و در نهایت به این نتیجه می رسید که دیگران به دلیل آنکه شما از جذابیت خواهرتان برخوردار نیستید ارزش زیادی برایتان قائل نیستندپس برای اینکه این افکار کمتر اذیتتان کند سعی کرده اید هر کاری بکنید تا از شر آنها خلاص شوید، یکی از راه حل هایی که انتخاب کرده اید این است که اگر برخورد کمتری با دیگران داشته باشید اگر کمتر با خواهرتان در جلوی دیگران ظاهر شوید و اگر کلا ارتبلاطاتتان را کمتر کنید مجبور نیستید مقایسه هایی که خودتان با خواهرتان انجام می دهید یا دیگران مابین شما انجام می دهند را تحمل کنید. پس به تدریج ترجیح دادید به دور از چشم دیگران باشید. اما نتوانستید دلیل واقعی گوشه گیری هایتان را به کسی بگویید پس برای اینکه رفتارتان را توجیه کرده باشید سعی کردید به دیگران و خواهرتان نشان دهید که از رفتارهایشان ناراحتید و سر مسائلی که شاید دغدغه اصلیتان نبوده شامل مباحث روزمره ریز و درشت جر و بحث و دعوا به راه انداخته اید، اما اینها هم شما را آرام نکرده چون اطرافیان تنها رفتارهای پرخاشگری، عصبانیت ها، غر زدن ها و دوری گزینی شما را از خانواده می بینند و ناخودآگاه سعی می کنند برای آنکه دعوا به راه نیاندازید کاری به کارتان نداشته باشند و یا حتی طرف خواهرتان را بگیرند. پس شما از این قضاوت ها خشمگین تر می شوید و بیشتر و بیشتر به عصبانیتتان نسبت به خواهرتان دامن می زنید کسی که مسبب ناراحتی های شما بوده و با وجود این مسائل از ناعادلانه بودن پدر و مادرتان ناراحت می شوید. و خودتان را از خانواده تان دور تر می بینید چون حتی کسی را ندارید که در خانواده کوچکترین مسائلتان را با او در میان بگذارید. حال می خواهم از شما یک سؤال بپرسم ، دوست دارید واقعاً دیگران در برابر رفتارتان چه واکنشی نشان دهند؟ تصمیم با خود شماست می خواهید این چرخه را بشکنید یا خیر؟ می خواهید از قید و بند این افکارتان خلاص شوید و به جای آنکه خود را اینقدر در آنها درگیر کنید و در زندگیتان به آنها پاسخ دهید رفتار جدیدی را انتخاب کنید؟ افکاری که مسبب حسادت در شما شده اند و اجازه نمی دهند حتی از خوردن یک شام در کنار خانواده تان لذت ببرید؟ پس هر چه سریع تر از هر جا که خودتان می دانید این چرخه را قطع کنید و سعی کنید حسادتیکه در وجودتان شکل گرفته را به حالتی به نام غبطه تغییر دهید. تفاوت این دو در این است که در حسادت ما از داشتن مزایا در دیگران بسیار دلخور وآزرده می شویم ولی غبطه این است که با وجودی که شما مزیت هایی در دیگران نسبت به خودتان احساس می کنید ، به جای اینکه آرزو کنید آن شخص از آن مزیت محروم شود سعی می کنید آن خصوصیت را در خود نیز ایجاد کنید. احتمالا خواهرتان علاوه بر جذابیت ظاهری از برخی خصوصیات اخلاقی خوب نیز برخوردار است پس چرا تلاش نمی کنید آنها را در خود به وجود آورید؟ ظاهر دست شما نیستید که بتوانید از اساس خود را تغییر دهید پس بهتر نیست به جای غرق شدن در چیزی که نمی توانید آن را تغییر دهید به فکر چیزهایی باشید که کنترلش کاملاً در دست خود شماست... مثل آراسته بودن ، شیک پوشی، تحصیلات عالی، و مهم تر از همه خصوصیات اخلاقی خوب. مطمئنا این خصوصیات در کنار هم بیشتر از ظاهر به تنهایی بیشتر مردم را جذب شما خواهد کرد. البته با این توصیفی که کردید انتظار ندارم یک شبه اوضاع خانه تان عوض شود و رابطه با خواهرتان کاملا معمولی شود ، مطمئناً زمان بر است اما غیر ممکن نیست و برای شروع از رابطه های کوتاه مدت مانند مطرح کردن نیازها و درخواست هایتان از پدر و مادرتان شروع کنید، سعی کنید شام و نهار را با ایشان صرف کنید و به تدریج زمان های با هم بودن را افزایش دهید مثلا با آنها تلویزیون ببینید تا برسید به زمانی که بتوانید با خواهرتان به راحتی صحبت کنید و نیازهای عاطفی و هیجانی تان را با آنها در میان بگذارید و مطمئن باشید خانواده تان مخصوصاً پدر و مادرتان از این شروع دوباره و باهم بودن استقبال خواهند کرد و راه را برایتان باز خواهند کرد.